بهار سال 1390 ...
نو بهــار و مــی رسد سالــی نــود
دشت و صحـرا غنچـه باران می شود
مـی رسد بر گــوش من آواز خوش
بلبل از شوق بهـــارش رفته هــوش
وقت شادی هــر کجا جشن و سرور
خـود نمایی از بهــاراست پـر غـرور
سبزه را شادی که مهمانش گل است
سفره ، ساز و در کنارش سنبل است
شاخــه ها تن پوش روشن می کنند
باغ و بوستان رو بـه سوسن می کنند
صحبت از ، پاک و تکـــان منزل است
نوبتی هـــم ، نـــوبت درد دل است
سفره زینت می شود هفت سین خود
هرکـه دل مشغـول شود آیین خود
وقت دیــــدار و همــه ، گـــرد همند
عــاشقـانــه شاد و سرخوش محضرند
باغبان از بوی گل، سرخوش و مست
شکــر خالق می کند ، بالا دو دست
مـی سراید ، چه چه ای ، بلبل به نو
رقص باغ و حکـمت و عشقش ، شنو
خـوش به آنکـه ، عید شادی زد رقم
بد به حـالی گفت ، کـه نوروزی بدم
طاهری ، بـرخیز و عیدت شادی کـن
دلنــوشته ، نوبهــارت یــادی کـن
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا
آخرین مطالب